او به تنهایی نمیتواند از پس این کار برآید و نیازمند همراهی همکاران سینمایی است تا کمک کنند هویت جدید او در نقشهای تازه به نمایش درآید و به تدریچ پذیرفته و باور شود
رضا صائمی در عصر ایران نوشت: گلههای تازه مازیار لرستانی از وضعیت حرفهای و زندگیاش، روایتی از یک موقعیت دوگانه است که باید آن را در ذیل جامعهشناسی فرهنگی تحلیل کرد.
ماجرا از این قرار است که او از اواخر زمستان سال گذشته و آستانه نوروز مقابل دوربین سریال منوچهر هادی رفته بود؛ اما ناگهان حضور او در این سریال منتفی شد.
گویا مدیران سیما با حضور لرستانی مخالفت کرده بودند و درخواست حذف او و فیلمبرداری مجدد سکانسهای او با بازیگر دیگری را داشتند. او درصفحه اینستاگرامش نوشته:
«من با چهل و یکسال سابقه کار هنری و بیست و پنج سال تدریس هنر که در رزومه دارم، و نیز کارگردانی، تهیه و ساخت و بازیگری در آثار سینما و تاتر و تلویزیون، همچنین نوشتن سناریو های بسیار و یک دنیا عشق به مردم و وطن، آیین و افسانههای کهن و قصه های اقوام و اسطورهها و میتولوژیها با ایدههایی خلاق، روا نیست مهجور بمانم. تا بود میگفتند شناسنامه بیار (در جریان گیر و دار تطبیق جنسیت و سه بار شورای پزشکی قانونی و تلاقی با بحث حجاب و آشفتگی های اجتماعی این فرآیند طول کشید) بعد که شناسنامه آمد گفتند ریشات کامل نیست! صدایت تغییر کند! و من مستأجر و گرفتار مالی را از کار محروم کردند.آیا اختلاس و دزدی کردهام؟ کسی را فریب دادهام و ریا کارانه اموال مردم را بالا کشیدهام؟ ظلمی به کسی روا داشتهام؟ حقی را ناحق کردهام؟»
واقعیت این است که تطبیق جنسیتی او، شهامت مضاعفی میطلبید که این دیگرشدگی با شهرتش هم گره خورده بود. با پیشینه و تصویر و خاطراتی که از نقشهای او به عنوان بازیگر زن در ذهن و حافظه مردم ثبت شده.
در عالم سینما و بازیگری باورپذیر کردن نقش در تغییر ژانر هم دشوار است و بازیگری که مثلا نقشآفرین کاراکترهای کمدی بوده باید در یک ساختارشکنی دراماتیک بکوشد تا در نقشی جدی در ذهن تماشاگر بنشید تا باورش کنند چه رسد به اینکه بخواهد هویت خود را در جنسیتی تازه بازآفرینی کند.
حالا او نه فقط با تغییر نقش و هویت فردی که با نقش و هویت هنری خود که سالها در ذهن مردم نقش بسته نیز مواجه است و این همان چالش دشواری است که شاید او به آن نیندیشیده بود یا دستکم گمان نمیکرد مشکل بزرگی باشد.
تغییری که او به آن تن داده در عین جسورانه بودن، در نیمه دوم عمرش رخ داده و او مرد شدن را در حالی آغاز کرد که پنجاه و شش سال زن بودن را تجربه کرده بود. میتوان درک کرد چه رنجی را در این کشمکش جنسیتی-هویتی طی این سالها بر دوش میکشیده و چه شهامتی به خرج داده تا بر فراز همه نقشهایی که بازی کرده نقش تازهاش را در قصه سرشت و سرنوشت خود بر عهده بگیرد اما این این سختترین نقش عمر اوست..
نقشی که باید آن را نه بازی که زندگی کند و این هرگز کار آسانی نیست. شرایط زیستی او میتواند نقش هویت فرهنگی و اجتماعی و قدرتمند بودن آن بر نقش جنسیتی را روشن کند.
او توانسته دوگانگی جنسیتی را با عمل جراحی به یگانگی فیزیکی تبدیل کند اما ذهنیت جامعه و تصویر مردم از او را نمیتوان با عمل جراحی حل کرد. فرد ناشناسی نبوده تا با تطبیق جنسیتی به انطباق آسان با جامعه برسد.
بازیگری شناخته شده بوده که سالها به میانجی بازیهایش به عنوان یک زن در ذهن مخاطب و حافظه تصویری مردم ثبت شده و به راحتی قابل آشنایی زدایی نیست. پرویز صیاد میگفت من خودم کاراکتر صمد را خلق کردم اما همه مرا با او میشناسند نه با نام و واقعیت خودم. به نظر میرسد او با تغییر از زن به مرد، به لحاظ جنسیتی از دوگانگی به یگانگی رسیده اما به دلایل فرهنگی و اجتماعی، این یگانگی به از خودبیگانی اجتماعی او منجر شده است.
چنانکه اگر در کسوت مازیار لرستانی هم جلوی دوربین بازی کند، مخاطبان او را با شمایل و حتی نام شهره لرستانی به یاد آورده و ناخودگاه به مقایسه ذهنی دست میزنند و این باورپذیری نقش را هم دشوار میکند.
او باید بکوشد تا تصویری که خودش روی پرده یا قاب تلویزیون ساخته را در ذهن مخاطب کمرنگ کرده یا پاک کند و البته این نیاز دارد به فرصت دادن به او تا با ایفای نقشهای جدید در شمایل مردانه بتواند به این هدف برسد.
آری، به تنهایی نمیتواند از پس این کار برآید و نیازمند همراهی همکاران سینمایی است تا کمک کنند هویت جدید در نقشهای تازه به نمایش درآید و به تدریچ پذیرفته و باور شود. او شرایط سختی در بازیگری دارد. اول باید خود را بباوراند سپس در نقشی که بازی میکند پذیرفته شود.
پاسخ ها