روزنامه فرهیختگان در یادداشتی تند به فیلم «زودپز» ساخته جدید رامبد جوان حمله کرده است.
روزنامه فرهیختگان در یادداشتی تند به فیلم «زودپز» ساخته جدید رامبد جوان حمله کرده است.
در بخشی از این یادداشت اعتراضی آمده است:
آخرین اثر رامبد جوان، برگ زرینی دیگر به تاریخ شبهژانر کمدیهای سخیف ایرانی اضافه میکند.
رامبد جوان در آخرین اثر خود، بهشدت در خنداندن ناتوان است و فیلمش نمیتواند رسالت اصلی خود بهعنوان یک اثر «کمدی» را انجام دهد. «زودپز» بهطور کلی در سینمای خود ناچیز است. هیچ شخصیتی عمق پیدا نمیکند و فیلم حتی در بسیاری موارد از تیپسازی هم ناتوان است. فیلمنامه کمجان است و نمیتواند بیننده را روی صندلی میخکوب کند. ایراداتی مانند بهپایان نرساندن و رها کردن برخی پیرنگهای فرعی و غیرمنطقی بودن برخی لحظات نیز بماند. در زمینه بازیگری هم با یک هرجومرج اذیتکننده مواجهیم. نوید محمدزاده یکی از بدترین بازیهای عمر خود را در زودپز داشته است. محسن تنابنده هم یکی دیگر از بازیهای کلیشهای و تکراریاش را به نمایش میگذارد و شیرین اسماعیلی حتی نمیتواند به تیپ یک زن بسیجی نزدیک شود.
اما بیایید کمی دقیقتر به زودپز نگاه کنیم. در سکانس افتتاحیه فیلم، رقصی هندی به نمایش گذاشته میشود که تعدادی از تماشاگران را با خود همراه میکند و به هیجان میآورد. این لحظات شاد با حمله مسلحانه گروهی از بسیجیها به پایان میرسد. این گروه در همین لحظه در موضع آنتیپاتیک قرار میگیرند و به تبع آنها، مواضع و ارزشهایشان نیز برای بیننده آنتیپاتیک میشود؛ لذا وقتی در سکانس بعدی فرمانده بسیجی از موقعیت جنگی و حمله دشمن میگوید -که البته این مسئله در همان سکانس با پیش کشیده شدن بحث خواستگاری به حاشیه رانده میشود و برای مخاطب کماهمیت و مسخره بهنظر میآید- تماشاگر در دلش میگوید مردهشور خودت و جنگت را با هم ببرند! شوخی با کاراکتر بسیجی یا آنتیپاتیک کردن او ذاتا مشکلی ندارد؛ اما در این مورد، هجو بسیجیها به هجو جنگ دفاعی دربرابر صدام منجر میشود.
این نگاه تا انتهای فیلم ادامه پیدا میکند. در سراسر فیلم وقتی سیروس و شاهین بهدنبال برخورد موشکی با شهرند تا جنازه قدرت را در زیر آوارهای موشک بگذارند و او را شهید جا بزنند، تماشاگر ناخودآگاه به دنبال برخورد موشک با شهر تهران است تا کاراکترها به هدف خود برسند. رامبد جوان با این نوع پیشبرد داستان، درواقع تماشاگر را طرفدار تجاوز دشمن میکند. این نگاه در پلان پایانی فیلم به اوج میرسد که فیلمساز دوربین را روی موشک قرار میدهد و با آن به سمت شهر یورش میبرد؛ موشکی که تماشاگر آرزوی برخورد آن با شهر را دارد. فیلم همچنین بارها جنگ هشتساله و ارزشهایش را به باد تمسخر میگیرد. برای مثال، فیلمساز شهادت را با قراردادن قدرت (که کاراکتری فاسد و محتکر است) در جایگاه یک شهید هجو میکند.
در جایی دیگر، سکانس موشکباران به نمایی متصل میشود که در آن «خجسته باد این پیروزی» خوانده میشود و چند بار دیگر نیز شعارهای مردم درباره ادامه مقاومت تا زمان پیروزی، دست انداخته میشوند. حتی در قضیه اعزام مهری (شیرین اسماعیلی) و رئیس پایگاه بسیج (روزبه حصاری)، اعزام رزمندگان به خط مقدم معادل دیت رفتن قرار داده میشود.
در میان این نوع موضعگیری فیلمساز نسبت به جنگ دفاعی، سکانس بیمارستان یک سکانس زائد و ناهمگون به نظر میرسد. بهخصوص که بعد از وقایع بیمارستان هیچ تغییر شخصیتیای در کاراکترها اتفاق نمیافتد و آنها به همان مسخرهبازیهای قبلی ادامه میدهند.
آن سانسور افراطی مذکور که یکی از مسببان وضع موجود است، سانسوری بهشدت ظاهربینانه است. سانسورچیها آنقدر بر ظاهر سطحی فیلم تمرکز دارند که توان دیدن مسائلی مهمتر را از دست میدهند. مهمترین امری که باید در فیلمها سانسور شود، مضامین ضدملی است. اما متأسفانه یا دغدغهای برای سانسور این موارد وجود ندارد، یا سانسورچیها درکی ناقص از این مسئله دارند. آنها گاهی نقد بر یک جریان سیاسی را ضدملی تفسیر میکنند؛ اما در مواردی مانند همین فیلم زودپز، که از دشمن کشور طرفداری میکند، بهراحتی به فیلم مجوز میدهند. سانسورچیها باید عاقلانهتر سانسور کنند. کوچکترین آسیب به حس میهندوستی یا زیرسوال رفتن ارزشهای ملی، بسیار مضرتر از هزاران «جان» است که خطاب به همسر گفته شود!
پاسخ ها