فاطمه مقیمی به همین راحتیها به جایگاه امروزیاش نرسیده است. او تا حالا با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده. همه او را به چشم رقیب کاری نمیدیدند بلکه او را یک زن میدانستند همین موضوع، کار را برای خانم کارآفرین سختتر کرده بود؛ «همیشه دوست داشتم به عنوان یک رقیب کاری به من نگاه کنند نه یک مزاحم. بدترین اتفاق برای من در این مدت، حسادت کسانی بود که با حضور یک زن در حرفه حمل و نقل مخالف بودند.»
همشهری: فاطمه مقیمی به همین راحتیها به جایگاه امروزیاش نرسیده است. او تا حالا با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده. همه او را به چشم رقیب کاری نمیدیدند بلکه او را یک زن میدانستند همین موضوع، کار را برای خانم کارآفرین سختتر کرده بود؛ «همیشه دوست داشتم به عنوان یک رقیب کاری به من نگاه کنند نه یک مزاحم. بدترین اتفاق برای من در این مدت، حسادت کسانی بود که با حضور یک زن در حرفه حمل و نقل مخالف بودند.»
او، اولین زنی است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی موفق به تأسیس شرکت حمل و نقل بینالمللی و گرفتن گواهینامه پایه یک رانندگی شده و حالا او را به عنوان اولین بانوی عضو گروه مطالعاتی کریدور شمال - جنوب میشناسند.
درباره فاطمه مقیمی، حرف میزنیم؛ زن کارآفرینی که سالهاست در حوزه حمل و نقل بینالمللی فعالیت میکند و به عنوان کارآفرین نمونه شناخته شده است. در این گزارش، او از سدهای صعبالعبوری میگوید که برای رسیدن به هدفش پشتسر گذاشته است.
در زمینه حمل و نقل فعالیت میکند و موفقیتهای زیادی به دست آورده. درباره خود و خانوادهاش میگوید: «همانطور که در خانواده ادیسون همه مخترع و در خانواده نیوتن همه کاشف نشدند، در خانواده مقیمیها هم همه کارآفرین نشدند.» تا فوقدیپلم در ایران درس خوانده.
پدر و مادرش فرهنگی بودند، به خاطر همین به ادامه تحصیل فرزندانشان خیلی توجه داشتند و برایش برنامهریزی میکردند و همین، باعث و بانی فرستادن او به انگلستان شد و ادامه تحصیلاش در رشته مهندسی عمران؛ «همیشه دلم میخواست جراح مغز یا قلب شوم، اما برخلاف میل باطنیام، در این رشته تحصیل کردم و بهایران برگشتم. آن موقع شرایط برای حضور خانمها در انجام کارهای ساختمانی نبود. برای همین به فکر پیدا کردن کار دیگری افتادم.» به این ترتیب مقیمی برای پیدا کردن کار مناسب، آگهیهای استخدام را زیرورو میکرد.
در یکی از همین روزها برای پیدا کردن کار میخواست از باجه تلفنی در خیابان، ولی عصر تماس بگیرد که با خانمیآشنا شد و همین دیدار غیرمنتظره، باعث تغییر غیرمنتظره زندگیاش شد؛ «آن خانم وقتی متوجه شد دنبال کار میگردم، یک شرکت بینالمللی که به یک مترجم زبان انگلیسی احتیاج داشت به من معرفی کرد و از همان جا کار من شروع شد.»
به این شکل مقیمی کارش را در یک شرکت حمل و نقل بینالمللی شروع کرد و چند سال بعد با تجربیاتی که به دست آورده بود، شرکت حمل و نقل بینالمللی خودش را تأسیس کرد.
از مترجمی تا مدیریت حمل و نقل
ماجرای تغییر ناگهانی زندگی و سرنوشت مقیمی را از زبان خودش میشنویم؛ «بهمن ماه ۵۷ بعد از پایان تحصیلاتم به ایران آمدم و تصمیم گرفتم در رشته تحصیلیام وارد بازار کار شوم، اما در آن زمان امکان نداشت یک زن در محیط کارگاه ساختمانی مشغول به کار شود. این بود که در فروردین ماه سال ۵۸ بعد از تعطیلات نوروز، از طریق آگهی روزنامه جویای کار شدم و با اتفاقاتی که افتاد توانستم بهعنوان مترجم کار پیدا کنم.»
فاطمه مقیمی اولین بانویی است که در ایران توانست در سال ۶۳ مدیریت شرکت حمل و نقل بینالمللی را به عهده بگیرد. کار مقیمی، با اتفاقاتی که افتاد ترجمه اسناد حمل و نقل بینالمللی بود. روزهای اول، کار در آن محیط برای خانمی مثل او سخت و طاقتفرسا بود، اما به خاطر حس مسوولیتی که داشت، از طرف مدیریت شرکت تشویق شد؛ «در حالی که پنج ماه از استخدامم گذشته بود، مسوول بخش کامیونی شرکت شدم.»
او در این بخش با رانندگان ترکیهای و یونانی در ارتباط بود و به اسناد آنها رسیدگی میکرد، اما این وضع زیاد طول نکشید؛ چراکه بعد از مدتی در غیاب مدیرعامل شرکت با همه پرسنل تسویه حساب شد؛ «تازه به کارم علاقه پیدا کرده بودم، اما چارهای نبود، برای اینکه بیکار نمانم، به سندیکای شرکتهای حمل و نقل رفتم و برای شرکتهای دیگر درخواست کار دادم.»
کارآفرین گزارش ما، به خاطر تجربیاتی که در همان مدت زمان کم به دست آورده بود، در زمان کوتاهی در شرکتی جدید مشغول به کار شد و در مدتی کوتاه، مدیریت داخلی مجموعه را به عهده او گذاشتند؛ «این شرکت ۱۵۰ دستگاه کامیون داشت که هفتهای ۳۰ تای آنها در ایران بارگیری میکردند و به سمت اروپا حرکت میکردند.
در همین سالها بود که با همسرم آشنا شده و ازدواج کردم. آنقدر عاشق کارم بودم که دوران بارداریام نیز در شرکت کار میکردم. هیچوقت یادم نمیرود که زمان وضعحمل، سر کار بودم و مرا از آنجا مستقیم راهی بیمارستان کردند.»
مجوز با شرط و شروط
فاطمه مقیمی با پشتکاری وصفناشدنی، همچنان به کارش ادامه داد تا اینکه سال ۶۱ درخواستی مبنی بر گرفتن مجوز تأسیس یک شرکت حمل و نقل را تقدیم وزارت راهوترابری کرد؛ «این درخواستم در کمال ناباوری رد شد. دلیل این کار، ممنوعیت قانونی نبود بلکه آن زمان جزو محالات بود که یک زن بتواند در حوزه حمل و نقل وارد بازار کار شود.»، اما خانم کارآفرین آدمی نبود که با شنیدن جواب رد بیخیال درخواستش شود.
او هر بار که برای گرفتن مجوز اقدام میکرد، با در بسته مواجه میشد، اما باز هم دست از تلاش برنمیداشت؛ سرانجام تلاشهای خانم مهندس نتیجه داد. در سال ۱۳۶۳ موفق شد به عنوان اولین زن ایرانی، مدیرعامل شرکت حمل و نقل بینالمللی بشود و از وزارت راه و ترابری مجوز بگیرد؛ «در واقع مدیر کل وقت با این شرط مجوز را صادر کرد که اگر در مدت یک سال بعد از تاریخ ثبت شرکت، شکایت یا تخلف آئیننامهای رخ بدهد، آن را منحل کند.» مشروط بودن مجوز، کار را برای مقیمی سخت میکرد، به خاطر همین با خودش عهد بست که اجازه ندهد مشکلی باعث ابطال مجوز شرکتاش شود.
«زمانی که برای اخذ مجوز شرکت در تلاش بودم، سعی کردم دانش علمی خود را هم در این زمینه بالا ببرم. این بود که برای دریافت مجوز در اولین دوره مدیریت حمل و نقل دانشگاه آزاد درس خواندم و آن دوره را با موفقیت تمام کردم.»
البته او علاوه بر این، در کلاسهای آموزش کامپیوتر و مدیریت کشتیرانی و حملونقل پیشرفته هم شرکت کرد تا در کارش بهترین باشد؛ «بعد از تأسیس شرکت در اتاق کوچکی در دفتر کار همسرم که خیلی در این راه مشوقم بود، مشغول به کار شدم. یک منشی داشتم و در مدت کوتاهی با ارتباطهایی که داشتم، رانندگانی که در شرکت قبلی با من آشنا شده بودند، برای کار به شرکتم آمدند.» با گسترش کار شرکت، فاطمه مقیمی و همکارانش به جای بزرگتری رفتند. به گفته خودش در زمانی کوتاه دفتر ۱۲ متری، جایش را به واحدی ۱۲۰ متری داد.
به این ترتیب او کمکم سفرهای بین شهری خود را برای احداث نمایندگی در تمامی مرزهای ورودی و خروجی کشور و شهرهای بزرگ که گمرک مرزی داشتند، شروع کرد؛ «نام شرکت را سدیدبار گذاشتیم و شرکت با این نام رسمیت پیدا کرد و بهطور جدی وارد حمل و نقل بینالمللی شد. همان موقع بود که من سفرهایی برای عقد قرارداد به کشورهای مختلف انجام دادم و در این سفرها به تجربیاتی جدید رسیدم.»
او در این سفرها وقتی با نکات جدیدی آشنا میشد، به سرعت آن را به رانندگانش انتقال میداد. مقیمی تیم جدیدی از رانندگان را تشکیل داد که همه آنها لباسهای یک شکل و مدارک کافی برای وارد شدن به این حوزه را داشتند. خانم مدیر به آنها قوانین و مقرارت بینالمللی را هم آموزش داد؛ «برای اینکه در کشورهای دیگر دچار مشکل نشوند، من دفترچهای از مکالمات روزمره و مرتبط با کارشان را در اختیارشان قرار دادم. به هر شکلی که بود، حمایتشان میکردم، حتی اگر تصادف میکردند یا بارشان صدمه میدید.»
خانم مدیر نهتنها از رانندگانش حمایت میکرد بلکه حواسش به خانوادههای آنها هم بود؛ «یکی از حسنهای زن بودنم همین بود که با همسران رانندهها ارتباط عاطفی برقرار میکردم تا در نبود شوهرانشان به آنها سخت نگذرد.» به گفته فاطمه مقیمی هر سفر ۲۰ روز تا چهار ماه طول میکشد و او در در این مدت با خانوادههای رانندهها در ارتباط بود تا دوری از همسرانشان را راحتتر تحمل کنند.
تصدیق سفید
فاطمه مقیمی به همین راحتیها به جایگاه امروزیاش نرسیده است. او تا حالا با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده. همه او را به چشم رقیب کاری نمیدیدند بلکه او را یک زن میدانستند همین موضوع، کار را برای خانم کارآفرین سختتر کرده بود؛ «همیشه دوست داشتم به عنوان یک رقیب کاری به من نگاه کنند نه یک مزاحم. بدترین اتفاق برای من در این مدت، حسادت کسانی بود که با حضور یک زن در حرفه حمل و نقل مخالف بودند.»
او با مخالفتهای زیاد همکارانش جنگید، اما به گفته خودش گرچه بهای سنگینی برای به دست آوردن تجربیاتش پرداخته، اما پشیمان نیست چراکه به مقصودش رسیده است؛ «من اصطلاحی دارم که آن را همیشه برای همکاران تازه کارم میزنم: من حکم ماشین آببندی شدهای را دارم که تجربیات خوبی را در این سه دهه به دست آوردهام و میتوانم در کارم از آنها بهره بگیرم.» او برای اینکه کار را از نزدیک لمس کند و در جریان مشکلات رانندگان قرار بگیرد، رابطه خود را با خانواده آنها نزدیکتر کرد تا از نزدیک شاهد مشکلاتشان باشد؛ «در گذشته هر وقت با رانندهها درباره مشکلاتشان صحبت میکردم، با تمسخر به من میگفتند رنگ تصدیقت سفیده.
آنها با همین عبارت ساده مرا متوجه میکردند که قادر به درک مشکلات آنها نیستم.» به همین خاطر مقیمی تصمیم گرفت برای بالا بردن سطح کیفی اطلاعات فنی خود گواهینامه پایه یک رانندگی بگیرد. او بعد از گرفتن گواهینامه خود در تیرماه سال ۶۸، با امور فنی بیشتر آشنا شد.
از حسادت تا رقابت
«وقتی من وارد این حرفه شدم، خیلیها حسادت میکردند، حتی از طرف آشنایانی که مرا میشناختند؛ مثلا یکی از جملههایی که در این مدت زیاد شنیدم این بوده که چقدر دنبال پول درآوردنی که اینقدر کار میکنی. در صورتی که من دیگر مثل سابق به دنبال بهرهوری مالی نیستم.»
مقیمی دو روز در هفته در دفتر کارش حضور دارد و روزهای دیگر در مراکز مختلفی مشغول به کار است. او از این کار تنها یک هدف دارد؛ ایجاد ارتباطات اقتصادی و تجاری بین ایران و کشورهای دیگر؛ «من در این مدت خیلی با رانندگان کار کردم تا در هیچ حوزهای از کارمان و در رسیدن به هدفمان با مشکل مواجه نشویم. رانندگان من در واقع سفیرانم هستند که باید مسوولیتپذیر باشند و جایگاه کاریشان را خوب درک کنند.»
او هیچوقت سعی نکرد مانند یک رئیس با رانندگانش برخورد کند. خانم مدیر معتقد است در جامعه ما خیلیها دوست دارند رئیسمنشانه رفتار کنند، اما «من میگویم باید این چهره را عوض کرد. با یک لبخند وارد محیط کار شد و وقتی از کنار میز کارمندان رد میشویم. حال آنها را بپرسیم و با عبارات مناسب از دقت، تلاش و کیفیت کارشان تعریف و تمجید کنیم تا انگیزه بهتری برای ادامه کار داشته باشند.» اگرچه خانم کارآفرین برای رانندگانش جریمه مالی هم در نظر گرفته تا اگر خطایی کردند، از خجالت آنها دربیاید.
به گفته او جریمههای مالی پرداختناش خیلی راحتتر از جریمههای اعتباری است. چراکه اگر خلافی از آنها در کشوری دیگر سر بزند، نه تنها دامنگیر شرکت میشود بلکه اعتبار ایران را هم زیرسوال میبرند؛ «این حق را به خودم میدهم که در قبال تخلفات رانندگانم، آنها را جریمه کنم، اما متاسفانه یا خوشبختانه به دلیل خلق و خوی زنانه و عاطفیای که دارم، هیچوقت جریمه واقعی برای فرد خطاکار در نظر نگرفتهام و اگر هم جریمه کنم، بعدها آن جریمه را به اسم دیگری به شخص راننده باز میگردانم.»
مقیمی حالا در بین همکارانش به عنوان مدیری مقتدر شناخته شده است و۳۰سال است که در حرفه حمل و نقل به خوبی کار میکند. کاری که روزی، روزگاری برای یک زن محال به نظر میرسید.
پاسخ ها