قراره چی بدونیم؟
در دنیای امروز، بسیاری از زوجها در مواجهه با مشکلات زناشویی به دنبال راهحلهایی برای بهبود رابطه خود هستند. یکی از این راهحلها که گاهی مطرح میشود، فرزندآوری است. اما آیا داشتن فرزند میتواند واقعاً رابطهای را که در آستانه فروپاشی است، نجات دهد؟
برخی بر این باورند که ورود یک کودک به زندگی مشترک میتواند عشق و صمیمیت را به رابطه بازگرداند. اما تحقیقات علمی نشان میدهد که واقعیت ممکن است متفاوت باشد.
مطالعات متعددی نشان دادهاند که رضایت زناشویی پس از تولد فرزند کاهش مییابد. بهطور خاص، یک متاآنالیز از 49 مطالعه با بیش از 145,000 شرکتکننده نشان داد که رضایت زناشویی از دوران بارداری تا یک سال پس از تولد بهطور قابلتوجهی کاهش مییابد. این کاهش برای زنان شدیدتر از مردان است.
در حالی که برخی زوجها گزارش دادهاند که داشتن فرزند به آنها انگیزهای برای بهبود رابطه داده است، اما این موارد استثنا هستند. بسیاری از متخصصان معتقدند که فرزندآوری نباید بهعنوان راهحلی برای مشکلات زناشویی در نظر گرفته شود.
بهعنوان مثال، در مقالهای از MedicineNet آمده است که داشتن فرزند نباید تلاشی برای نجات رابطه باشد، زیرا مشکلات موجود قبل از تولد کودک باقی میمانند و حتی ممکن است با اضافه شدن استرسهای جدید تشدید شوند.
یکی از نکات خیلی مهمی که باید بهش توجه کنیم اینه که بچهها احساس و انرژی پدر و مادرشون رو به خوبی میگیرن. اگه زوجین به خاطر حل نشدن اختلافهاشون یا رابطهای پر از تنش و بیتوجهی تصمیم به بچهدار شدن بگیرن، در واقع دارن بچه رو وسط یک دعوای حلنشده میذارن. این اتفاق هم روی سلامت روانی بچه تاثیر میذاره، هم ممکنه آسیبهای بلندمدت ایجاد کنه.
مطالعات زیادی نشون داده وقتی یک کودک در خانوادهای بزرگ میشه که پر از اختلاف، درگیری یا سردی عاطفیه، این بچه بیشتر در معرض:
قرار میگیره. چون اون احساس امنیت، آرامش و محبت بیقید و شرطی که هر کودکی باید در خونه تجربه کنه، در این شرایط وجود نداره یا خیلی کمه.
خیلی از زوجها فکر میکنن با اومدن یک نوزاد، اون شکافهای عاطفی پر میشن یا باعث میشه طرف مقابل مسئولیتپذیرتر بشه. ولی واقعیت اینه که اگه قبل از تولد بچه، رابطه شکننده و پر از اختلاف باشه، با اضافه شدن مسئولیتهای جدید، وضعیت ممکنه حتی بدتر هم بشه. چرا؟
چند دلیل علمی و واقعی:
وقتی زوجین بدون حل اختلافات، وارد فاز والد بودن میشن، رابطه عاشقانهشون بهمرور به یک همکاری صرف برای نگهداری از کودک تبدیل میشه. گفتوگوها حول پوشک، شیر دادن، خواب کودک، خرید سیسمونی و واکسن خلاصه میشن. دیگه کمتر درباره احساسات حرف میزنن و هر اختلاف کوچیکی میتونه به دعوا ختم بشه.
در بسیاری از موارد، مادر احساس میکنه بیشتر «مراقب» و «پرستار» شده تا «زن» و «همسر». پدر هم ممکنه احساس کنه دیگه دیده نمیشه یا در حاشیه قرار گرفته. این فاصله، اگه با آگاهی و تلاش دوطرفه مدیریت نشه، میتونه پایههای رابطه رو شل کنه.
نه اینکه هیچ زوجی بعد از بچهدار شدن خوشحال نیستن. خیلیها با ورود بچه، انگیزه گرفتن برای تغییر، برای ساختن یک محیط بهتر. ولی نکته مهم اینه که اول باید خود رابطه ترمیم بشه، بعد بچه وارد ماجرا بشه.
مشاوران خانواده همیشه تأکید میکنن که زوجها:
بچهدار شدن یکی از بزرگترین و حساسترین تصمیمهای زندگیه. این تصمیم باید بر پایهی رابطهای پایدار، سالم و عاشقانه گرفته بشه. اگر زوجی فقط برای نجات زندگی مشترکشون یا برای نگه داشتن طرف مقابل تصمیم به فرزندآوری بگیرن، نهتنها خودشون بیشتر آسیب میبینن، بلکه آینده فرزندشون رو هم در معرض آسیب قرار میدن.
پس اگر دنبال نجات زندگی مشترک هستین، اول به فکر ترمیم رابطهتون باشین. وقتی عشق و امنیت برگشت، اونوقت بچه میتونه شادیبخشترین تجربه زندگیتون باشه، نه بار اضافهای بر زخمی که هنوز خوب نشده.
پاسخ ها