golsa

golsa

rezaei

گلچینی از زیباترین اشعار استاد هوشنگ ابتهاج

 

 

بخشی از زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج

 

نشسته ام به در نگاه می کنم

دریچه آه می کشد

تو از کدام راه می رسی؟

خیال دیدنت چه دلپذیر بود

جوانی ام درین امید پیر شد

نیامدی و دیر شد…

 

********

 

شکفتی چون گل و پژمرده ای از من

خزانم دیدی و آزردی از من

به آوردی و گرنه با چنین ناز

اگر دل داشتم می بردی از من

 

********

 

به خوابی دیدمش غمگین نشسته

گرفته در بغل چنگی گسسته

من این چنگ حزین را می شناسم

دریغا عشق من ، عشق شکسته

 

********

 

سر زلف تو کو ؟ مشک ترم کو ؟

لب نوشت ، شراب و شکرم کو ؟

کجا شد ناز اندامت ؟ کجا شد ؟

دریغا ، شاخه ی نیلوفرم کو ؟

 

********

 

قصه آفاق

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

سایه‌ی سوخته دل این طمع خام مبند


دولت وصل تو‌ای ماه نصیب که شود

تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند


خوش‌تر از نقش توام نیست در ایینه‌ی چشم

چشم بد دور، زهی نقش و زهی نقش پسند


خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن

که من از وی شدم‌ای دل به خیالی خرسند


من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام

تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند


قصه‌ی عشق من آوازه به افلک رساند

همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند


سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود

اگر افتد به سرم سایه‌ی آن سرو بلند

 

********

همنشین جان

بی تو‌ای جان جهان، جان و جهانی گو مباش

چون رخ جانانه نتوان دید جانی گو مباش


همنشین جان من مهر جهان افروز توست

گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش


یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش‌تر است

بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش


در هوای گلشن او پر گشا‌ای مرغ جان

طایر خلد آشیانی خکدانی گو مباش


در خراب آباد دنیا نامه‌ای بی ننگ نیست

از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش.


چون که من از پا فتادم دستگیری گو مخیز.

چون که من از سر گذشتم آستانی گو مباش


گر پس از من در دلت سوز سخن گیرد چه سود

من چو خاموشی گرفتم ترجمانی گو مباش


سایه، چون مرغ خزانت بی پناهی خوش‌تر است

چتر گل، چون نیست بر سر سایبانی گو مباش

golsa
golsa rezaei

شاید خوشتان بیاید

پاسخ ها

نظر خود را درباره این پست بنویسید
منتظر اولین کامنت هستیم!
آیدت: فروش فایل، مقاله نویسی در آیدت، فایل‌های خود را به فروش بگذارید و یا مقالات‌تان را منتشر کنید👋