کسب قدرت: چگونگی تقسیم قدرت بین زن و شوهر در خانواده با کمّ و کیف خوشبختی زوجها رابطه دارد (صبوری، 1375). در نظام خانواده ریشه تعارضات در اکثر موارد در تلاش زن و شوهر برای کسب قدرت نهفته است که در هر خانواده به شکل خاصی بروز میکند. ساختار قدرت در خانواده به این معنی است که چه کسی تصمیمگیرنده است زن یا شوهر، هر کدام که نتواند بر دیگری مسلط شوند نشانههایی از خود بروز میدهند که گاهی میتواند مرضی باشد (براتی، 1375).
نوع مشارکت و سلسله مراتب: نوع مشارکت و رهبری اعضای خانواده در انتخاب و تصمیم گیری و رضایت از زندگی زناشویی تأثیر دارد و در صورت پافشاری هر یک از زوجها در اعمال قدرت و حاکمیت خود تا حدی موجب به خطر افتادن خوشبختی در خانواده میشود (باغبان و مرادی، 1382). الگوی مشارکتی اعضای خانواده بر رضایت زوجها مؤثر است، گر چه تصمیمها یکجانبه، سریع و آسان صورت میپذیرد، اما چون اتکایی بر آرای فرد در مقابل آرزوهای مشورت نشده طرف مقابل (همسر)قرار میگیرد، بنابراین موجب کاهش ارتباط با همسر میشود و این امر باعث احساس بیگانگی هر یک از آنها میگردد (جلیلیان، 1375).
هر خانوادهای باید به مسألهسازماندهی در یک سلسله مراتب بپردازد و اینکه چه کسی در پایگاه اولیه قدرت و چه کسی در پایگاه ثانویه است، باید مشخص شود و هرگاه وضع پایگاهها در سلسله مراتب به هم بخورد، کشمکش بروز میکند که شاهد عینی آن تنازع قدرت است (هیلی[1]، 1377). در مورد ساختار خانواده سه ویژگی مطرح است؛ غنا یا فقر کارکرد خانواده، انعطاف پذیری یا غیر انعطاف پذیری خانواده و وحدت یا عدم وحدت (بارکر، 1990).
خانوادهها و خویشاوندان زوجین: یکی از مهمترین عواملی که اثر قاطعی در بروز مشکلات زناشویی و طلاق دارد مربوط به خویشاوندان زن و شوهر یا خانواده اصلی آنهاست. دخالت یا اعمال نفوذ خانوادههای اصلی که غالباً به صورت پنهانی در پوششهای زیبا ارائه میشود میتواند یکی از زیر بناهای جدی تعارضات زناشوی از شروع تا پایان هر ازدواجی باشد. بر اساس دید سیستمی امروز خانواده میتواند موجب بروز انواع بیماریهای روانی و نیز عامل اصلی بروز اختلال در زندگی زناشویی فرزندان خود شود. دیدگاه خانواده درمانی ساختی، راهبردهای تحولات ناشی از مراحل تکامل خانواده مانند تولد فرزندان و لزوم تطابق خانواده با آن را جزء علل اختلافات زناشویی میداند (باغبان و مرادی، 1382).
تعارضات باعث میشود رابطه هر یك از زن و شوهر با خویشاوندان خود افزایش یابد و بتدریج جایگزین رابطه با همسر شود. وابستگي شدید زن و شوهر به خویشاوندان و دوستان یکي از عوامل مهمی است که میتواند موجب کاهش رضایت زناشویي شده و در نتیجه موجب جدایي زن و شوهر گردد (فینچام[2]، بیچ[3] و داویلا[4]، 2007).
درصد زیادی از عوامل طلاق در حیطه عوامل ساختاری خانواده قرار دارد، طبق تحقیقات انجام شده 20/32 درصد از عوامل، مربوط به مداخله دیگران و نیز امنیت در خانواده است. به منظور پیشگیری از پیامدهای ناشی از ناسازگاریهای زناشویی و طلاق، همیشه متفکرین به دنبال راههایی بودهاند که با این مسائل به نحوی مقابله نمایند (صدقپور، 1373).
پاسخ ها