باهوش بودن، لزوماً به معنای داشتن IQ بالا نیست. از قضا، به دید خیلی از افرادی که واقعاً باهوش هستند، افرادی که IQ بالایی دارند کندذهن به نظر میرسند!
باهوش بودن در اصل به آن معناست که ما چه درک و پردازشی از جهان اطراف خود داریم. بیایید با یکدیگر روراست باشیم؛ بعضی از جنبههای زندگی، واقعاً میتواند خستهکننده باشد.
روانشناسی به ما کمک میکند تا بفهمیم چرا برخی از کارها میتواند برای افراد باهوش، نسبت به برخی از کارهای دیگر خستهکنندهتر باشد. حواستان باشد که این داستان، درباره برتری افراد نسبت به یکدیگر نیست.
حقیقت آن است که عملکرد مغز این افراد در مقایسه با دیگران، متفاوت است و به شکل دیگری به وقایع واکنش نشان میدهد.
در این مطلب از چطور میخواهیم برای شما ۱۰ کار متداول را بررسی کنیم که از نظر افراد باهوش، بسیار خستهکننده به نظر میرسند. اگر به نظر شما نیز هر یک از این کارها بسیار خستهکننده هستند، احتمال خیلی زیادی وجود دارد که شما هم در دسته افراد باهوش جای گرفته باشید!
یکی از اولین چیزهایی که برای افراد باهوش بسیار خستهکننده است، گفتوگوهای کوتاه یا همان خوشوبش و احوالپرسی است. اشتباه نکنید! این بیعلاقگی به دلیل تکبر نیست. اینطور نیست که افراد باهوش از خوشوبش کردن با دیگران تنفر داشته باشند یا آن را در شأن خود ندانند. بلکه دلیلش آن است که آنها ترجیح میدهند بیشتر گفتوگوهای عمیق و معنادار با دیگران داشته باشند.
افراد باهوش معمولاً دروننگری قویتری دارند و ساختار فکری آنها نسبت به افراد عادی، بسیار پیچیدهتر است. درست به همین دلیل، وقتی که درگیر صحبتهای سطحی مانند گفتوگو درباره آبوهوا یا غیبت درباره سلبریتیها میشوند، مانند آن است که مغزشان ناگهان به بنبست رسیده است!
فقدان محرکهای ذهنی و محتوایی در حین گفتوگوها، میتواند بهشدت برای آنها خستهکننده باشد. مانند این است که از یک دونده ماراتن بخواهید چندین مرتبه در یک مسیر 10 متری بدود! دونده ماراتن عاشق مسیرهای طولانی است، به همین دلیل دویدن بدون هدف در یک مسیر کوتاه برایش خوشایند نخواهد بود.
وقتی که کارها مؤثر و کارآمد انجام نمیشوند، این موضوع میتواند برای افراد باهوش بسیار اذیتکننده باشد. تماشای چنین چیزهایی میتواند برای این افراد بسیار عذابآور باشد.
در چنین موقعیتی، این افراد در مغز خود شروع به ساماندهی امور کرده و بهترین و کارآمدترین استراتژیها را برای انجام کار طراحی میکنند. استراتژیهایی که هم میتوانند در زمان صرفهجویی کنند و هم انرژی.
افراد باهوش معمولاً توانایی عجیبی در تشخیص ناکارآمدی و بیکفایتی دارند. آنها میتوانند چنین چیزهایی را بهخوبی تشخیص دهند. آنها میتوانند خارج از چهارچوب به امور نگاه کنند، درست مانند یک تصویر بزرگ؛ در داخل آن تصویر نیز میتوانند حتی کوچکترین تحرکها را متوجه شوند.
حالا گیرافتادن در این چرخه معیوب، میتواند برای آنها بسیار خستهکننده باشد. اینکه بخواهند مدام از همان سیستم ناکارآمد پیروی کنند، بدون شک برایشان اذیتکننده خواهد بود و انرژی زیادی از آنها خواهد گرفت.
هیچ میدانستید که افراد باهوش نسبت به افراد عادی، نیاز بیشتری به محرکهای ذهنی دارند؟ این موضوع به آن معنا است که آنها همیشه نیاز دارند که در حال یادگیری چیزهای تازه باشند. نیاز دارند تا ذهن خود را همواره به چالش بکشند و هوشیاری خود را حفظ کنند. درست به همین دلیل است که این افراد معمولاً کنجکاوتر هستند و علاقه بیشتری به تجربههای تازه دارند.
افراد باهوش، مصداق بارز ضربالمثل «از گهواره تا گور دانش بجوی» هستند. آنها در تمام طول عمر خود در حال یادگیری هستند. آنها همیشه به دنبال فرصتهای تازه هستند تا بتوانند علم و آگاهی خود را افزایش دهند.
قرارگرفتن در موقعیتهایی که شانس چندانی برای یادگیری در آن وجود ندارد، برایشان بسیار خستهکننده خواهد بود. فرقی ندارد که این موقعیت، یک موقعیت اجتماعی باشد یا شغلی؛ انگیزش و محرک ذهنی، از نان شب هم برای افراد باهوش واجبتر است.
مهمتر از داشتن محرک ذهنی برای افراد باهوش، استقلال و خودمختاری است. این افراد زندگی میکنند تا استقلال داشته باشند. آنها عاشق این هستند که مدیریت کامل روی زمان، کارها و تکنیکهای خود داشته باشند.
آنها دوست دارند همه امور زندگی را طوری پیش ببرند که خودشان با آن راحت هستند؛ بهعبارتدیگر دوست دارند این مثل را به واقعیت تبدیل کنند: «صلاح ملک خویش، خسروان دانند»
روانشناسی میگوید که تمایل به خودمختاری، در اصل یک نیاز روانی برای افراد باهوش است. این افراد بسیار خودمحور هستند و محیطهایی را ترجیح میدهند که بتوانند در آن بهاندازه کافی آزادی داشته باشند.
درست به همین دلیل، عدم وجود استقلال کافی برای آنها میتواند بسیار خستهکننده باشد. حال فرقی نمیکند که این آزادی را مدیریت ذرهبینی یک کارفرما از بین برده باشد یا اینکه برنامهریزی تحمیلشده بر آنها طوری باشد که اصلاً انعطاف نداشته باشد.
قرارگرفتن در چنین موقعیتهایی برای افراد باهوش مانند این است که عقاب را مجبور به پرواز در قفس کنیم. بدون شک چنین چیزی میتواند بسیار طاقتفرسا باشد. آنها ممکن است دست به هر کاری بزنند تا بتوانند آزادی و استقلال خود را دوباره به دست آورند.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که سروصدا در آن بسیار زیاد است. از آلارم و صدای هشدار گوشی همراه تا صدای ترافیک و همهمه محیطهای شلوغ، همه کاری کردهاند که زندگی در سکوت و آرامش تقریباً غیرممکن باشد. این موضوع برای افراد باهوش، بسیار خستهکننده است.
افراد باهوش نسبت به محرکهای محیطی بسیار حساستر هستند. درست به همین دلیل است که صدای زیاد و حواسپرتی بهراحتی آنها را عصبی میکند.
در روانشناسی، علت این پدیده را میتوان در مغز افراد باهوش جستجو کرد. این افراد معمولاً تمرکز بسیار شدیدی دارند و همچنین فرایندهای فکری آنها بسیار عمیقتر است. زمانی که آنها غرق در افکار عمیق خود شده باشند، هرگونه صدای اضافی میتواند مانند مته به مغز آنها نفوذ کند. در چنین موقعیت، تمرکز دوباره برایشان بسیار دشوار و البته خستهکننده خواهد بود.
البته باید دانست که این موضوع به این معنا نیست که افراد باهوش نمیتوانند شلوغی و آشوب را مدیریت کنند. بلکه باید گفت قرارگرفتن آنها در معرض چنین حواسپرتیهایی میتواند انرژي بسیاری از آنها بگیرد.
سوء تفاهم میتواند برای هر کسی یک تجربه دردناک باشد. برای افراد باهوش چنین تجربهای حتی بسیار دشوارتر است، چون میتواند حسابی برایشان خستهکننده باشد.
این افراد معمولاً ایدهها و دیدگاه منحصربهفردی دارند. بیان آنها گاه میتواند این احساس را برایشان به همراه داشته باشد که گویی بهاندازه کافی توسط دیگران درک نمیشوند. اغلب اوقات دیگران بهدرستی متوجه منظور آنها نمیشوند و همین موجب ایجاد سو برداشت میشود.
همانطور که پیشتر نیز درباره آن گفتیم، افراد باهوش معمولاً خودآگاهی و دروننگری بیشتری دارند. آنها خودشان بهخوبی متوجه منظور خودشان میشوند، اما خیلی از اوقات ادراک افراد باهوش با درکی که دیگران از آنها دارند، کاملاً متفاوت است. چنین چیزی میتواند برای باهوشها سرخوردگی و انزوا به همراه داشته باشد.
این مسئله مانند آن است که زبان مادری فرد باهوش، با تمام اطرافیانش متفاوت باشد. در چنین موقعیتی ترجمه مدام افکار و احساسات بهطوریکه دیگران نیز متوجه آن شوند، بدون شک بسیار خستهکننده خواهد بود. گاهی اوقات تنها چیزی که این افراد به آن نیاز دارند، یک گوش شنوا است.
در ذهن تمام افراد باهوش، یک تصویر وجود دارد. تصویری از آن کسی که میتوانستند باشند. تمام موفقیتهایی که میتوانستند به دست آورند. چنین تصویری درعینحال که میتواند انگیزهای بسیار خوب باشد، یک بار سنگین نیز بر دوش است.
افراد باهوش، اغلب از تواناییهای خود آگاهاند.آنها میتوانند آینده خود را بهوضوح ببینند و برای آن برنامهریزی کنند. زمانی که عوامل خارجی، محدودیتها و حتی ترسهای خودشان مانع رسیدن به این اهداف میشود، زندگی میتواند تا حد مرگ برایشان خستهکننده باشد.
افراد باهوش معمولاً استانداردهایی برای خودشان تعیین میکنند. یک کشش درونی وجود دارد که همواره آنها بهسوی توسعه فردی و موفقیت سوق میدهد.
اگر ناکام بمانند و انتظاراتی که از خود داشتهاند برآورده نشود، دچار سرخوردگی و ناامیدی میشوند. دستوپازدن مدام و نرسیدن به خواستهها، بسیار خستهکننده است.
افراد باهوش ترجیح میدهند بیشتر اوقات خود را تنهایی سپری کنند؛ اما تنهایی گاهی برای آنها نیز میتواند بیش از اندازه باشد.
روانشناسی نشان میدهد که حتی درونگراترین افراد نیز برای حفظ سلامت روان خود به اندکی روابط اجتماعی نیاز دارند. افراد باهوش نیز از این قاعده مستثنا نیستند. آنها عاشق خلوت خود هستند، اما به ارتباط عمیق و معنادار با دیگران نیز نیاز دارند.
افراد باهوش اگر بیش از اندازه تنها بمانند، دچار نشخوار فکری خواهند شد. همین موضوع میتواند بهشدت برای آنها خستهکننده باشد، درست مثل گرفتاری در هزارتو.
هزارتویی که هیچ راه فراری ندارد. جایی که هیچکسی در آن وجود ندارد تا دیدگاهی تازه به این افراد ارائه دهد و کمکحالشان باشد. درست به همین دلیل است که نباید فکر کنید افراد باهوش همیشه عاشق تنهایی هستند. اندکی اجتماعی بودن برای آنها حیاتی است.
برای خیلی از افراد باهوش، فشار هماهنگی با بقیه یا بهاصطلاح «همرنگ جماعت شدن» میتواند بسیار عذابآور و خستهکننده باشد.
همانطور که پیشتر هم به آن اشاره کردیم، افراد باهوش دیدگاه، افکار و ایدههای متفاوتی نسبت به اطرافیان خود دارند. این افکار و ایدهها، خیلی از اوقات با هنجارها و انتظارات اجتماعی در تضاد است.
روانشناسی برای ما روشن میسازد که افراد باهوش، قلباً انسانهای ناسازگاری هستند. افراد باهوش برای اصالت و صداقت، ارزش بسیار زیادی قائل هستند.
همچنین آنها از زیرسؤالبردن وضعیت موجود در اطراف خود هیچ ترسی ندارند. درست به همین دلیل زندگیکردن در دنیایی که همرنگی و همسویی با دیگران را یک ارزش میداند، برای افراد باهوش بسیار خستهکننده است.
مثال ساده برای چنین موقعیتی، این است که بخواهیم یک مهره مربعی را داخل یک حفره دایرهایشکل جای دهیم. بدیهی است که در چنین شرایطی فشار بسیاری روی افراد باهوش خواهد بود. این فشار دائمی برای تغییر و سرکوبکردن خود واقعی، میتواند بسیار خستهکننده باشد.
در نهایت، شاید بتوان گفت که خستهکنندهترین و طاقتفرساترین موقعیت برای افراد باهوش، برخورد با جهل عامدانه باشد. افراد باهوش برای دانش و آگاهی، برای حقیقت ارزش بسیار زیادی قائل هستند. درست به همین دلیل، برای آنها بسیار خستهکننده است اگر بخواهند مدام با کسانی سروکله بزنند که در برابر فهمیدن مقاومت میکنند!
روانشناسی میگوید افراد باهوش، اغلب بر تفکر منطقی بسیار تأکید دارند و همیشه سعی میکنند که تصمیمات خود را بر اساس مدارک و شواهد موجود اتخاذ کنند.
آنها معمولاً بسیار کنجکاو هستند، همیشه ذهنی باز دارند و مدام به دنبال این هستند که چیز جدیدی یاد بگیرند. بعد از آن نیز همیشه در تلاش هستند که دیدگاه خود را نسبت به جهان اطراف، با آن دانش جدید وفق بدهند.
برای آنها مواجهه با جهل عامدانه و کلهشقی دیگران، مثل برخوردن به یک دیوار آجری است. مانند این است که بخواهند خلاف جهت آب شنا کنند؛ تقلا و صرف انرژی بسیار، آن هم برای هیچوپوچ. تقابل بین علاقه آنها به دانستن و مواجهه با واقعیت جاهلانه دنیای اطراف، ميتواند بهشدت برای آنها خستهکننده باشد.
زندگی در این دنیا، برای افراد باهوش اصلاً آسان نیست. این افراد حساسیتهای خاص خودشان را دارند و این موضوع، زندگی را برای آنها از هر لحاظ چالشبرانگیز میکند. افراد باهوش نیاز بیشتری به درکشدن و شنیدهشدن توسط اطرافیان دارند، اما خیلی از اوقات در تجربه این موارد ناکام میمانند.
در این مطلب از چطور برای شما از چیزهایی صحبت کردیم که میتواند افراد باهوش را بسیار خسته کند.
اگر شما نیز خودتان را باهوش میدانید، احتمالاً با بسیاری از موارد این فهرست، همذاتپنداری کردهاید. در نهایت بد نیست که نظر شما را نیز جویا شویم؛ به باور شما، دیگر چه چیزی میتواند برای افراد باهوش خستهکننده باشد؟
پاسخ ها