رضا امیرخانی از نویسندگان معاصر معروف است که سفرنامهها و آثار داستانی پرطرفداری دارد. در این مقاله، نگاهی به زندگی و کتاب های رضا امیرخانی میاندازیم. اگر دنبال کتابهایی از نویسندگان معاصرید، حتما این مقاله را بخوانید.
رضا امیرخانی، نویسنده و منتقد ادبی، متولد سال ۱۳۵۲ در تهران است. امیرخانی فارغالتحصیل رشته مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف است و عنوان اولین خلبان جوان ایران را نیز در کارنامه خود دارد. او نوشتن را از زمانی آغاز کرد که در گروههای انقلابی دبیرستان فعالیت داشت و اولین اثرش «ارمیا» را سال ۱۳۷۴ منتشر کرد. کتابهای او در دسته رمان، سفرنامه و جستار قرار میگیرند. در ادامه تعدادی از بهترین آثار او را معرفی میکنیم.
«نشت نشا» سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این اثر نقد جدی نویسنده به وضعیت دانشگاهها بهعنوان مهمترین مراکز علمی است. در نشت نشا رضا امیرخانی
وضعیت علمی دانشگاهها و دلایل فرار مغزها و مهاجرت نخبگان را بررسی میکند.
بیتوجهی به نخبگان فقط یکی از دلایل نشت نشا است و البته مسئله تبعیض مالی و مشکل مادی یکی از شعبات کوچک بیتوجهی است. نخبگی حق نیست، وظیفه است. فرد نخبه صرفا بهدلیل نخبگی نباید امتیاز بیشتری داشته باشد. بلکه باید کار بیشتری بکند و فرصت بیشتری برای رشد داشته باشد و دیگران هم وظیفه دارند که کار نخبه را ارزیابی کنند و ارج نهند. ارج نهادن به نیروهای علمی البته از حلقههای مفقودی روند تولید علم در کشور است.
«ارمیا» اولین اثر رضا امیرخانی است و در سالهای جنگ ایران و عراق روایت میشود. عنوان کتاب از اسم شخصیت اصلی داستان گرفته شده است. ارمیا دانشجوی رشته عمران و از خانواده متمولی است که برخلاف میل خانوادهاش، به جنگ میرود. در ارمیا رضا امیرخانی داستان سه برهه مختلف از زندگی او یعنی قبل از جنگ، زمان حضور در جبهه و پس از پایان یافتن جنگ را برای مخاطب تصویر میکند.
صدای پایشان و صدای شکستهشدن شاخهها دیگر به گوش ارمیا نمیرسید. نسیم سبکی شروع به وزیدن کرد. احساس سرما روی پاهای ارمیا که با بزاق گراز خیس شده بودند، به وجود آمد. به پاهایش نگاه کرد. از لحاظ ظاهر هیچ فرقی با قبل نداشتند. اما بزاق خشک شده گراز، بشرههای رویین پوست را به هم چسبانده بود.
داستان «منِ او» در دهه ۲۰ شمسی جریان دارد. دو راوی اول شخص و سوم شخص داستان زندگی فردی بهنام علی فلاح را از کودکی تا بزرگسالی روایت میکنند. او از خانوادهای ثروتمند و مذهبی است. زندگی پرفرازوفرود علی و داستان عاشقانهاش با مهتاب، دختر خدمتکار خانهشان، روایت اصلی این رمان رضا امیرخانی است. تغییر راوی و زمان اتفاقهای داستان از نقاط قوت این رمان ایرانی هستند که نویسنده بهخوبی از پس آن برآمده است.
گذر لوطی صالح، گذر کریم رود! این یکی را از خودمان درآورده بودیم. کریم کنار بازارچه تنگش گرفته بود، به ما گفت آن طرف را نگاه کنید. تا ما سرمان را برگرداندیم، بیرودربایستی شلوارش را کشید پایین. لنگ و پاچه نی قلیانیاش را بیرون انداخت و کنار راسته ماستفروشهای شاه پور شاشید. بعد هم گفت: «به قاعده یک رودخانه راحت شدم!» از آن به بعد به آن جا میگفتیم گذر کریم رود!
این اثر یکی از جستارهای رضا امیرخانی با موضوع اقتصاد و سیاست است. روی صحبت او در «نفحات نفت» با مدیران و برنامهریزان دولتی است. امیرخانی تکیهکردن به نفت را ضعف بزرگ مدیران کشور میداند. نقد صریح این نویسنده به دولتمردان در این مجموعه جستار تأملبرانگیز است.
طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند. به پدر چه خواهید گفت بیکار مفلس معتاد هرچه خواستید بگویید اما بدانید از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر نجات چنین خانوادهای باشد تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست. مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت. این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت نه طلای مادر که خود مادر را نیز فروختهاند!
«نیم دانگ پیونگیانگ» از سفرنامههای جالبتوجه و پروفروش رضا امیرخانی است که حاصل سفر او و همراهانش به کره شمالی است. در این اثر، او سعی دارد راوی بیطرفی از آنچه در این سفر مشاهده کرده است باشد. تصویری که نویسنده از کره شمالی به مخاطب میدهد یک تصویر خاکستری است، چراکه یافتههای او نه مانند تصویر بیشتر دیدهشده و ترسناک این کشور مرموز است و نه به تصویری که حاکمان آن ارائه میکنند شبیه است. اگر به کتابهای سفرنامه علاقه دارید، خواندن این اثر خالی از لطف نخواهد بود.
قبل از ما کنار پذیرش هتل در پیونگیانگ چینیهای همسفرمان ایستادهاند. کاروانی آمدهاند. شلوغ میکنند و خوشحالاند. برای اولین بار متوجه تفاوت لباسهای رنگارنگ چینیها میشوم. (تازه خود چینیها پوشششان ساده است!) حالا میبینم که چقدر در لباسهای اینجا رنگ کم میبینیم.
«جانستان کابلستان» یکی دیگر از سفرنامههای رضا امیرخانی است که در آن از سفرش به افغانستان میگوید. سفر او به سال ۱۳۸۸ و دیدار از شهرهای هرات، کابل و مزار شریف برمیگردد. روایت ساده و دلنشین او از مردم افغانستان و آنچه در کوچه و بازار آنجا میبیند این سفرنامه را به یکی از آثار خواندنی او تبدیل کرده است.
بسیار کم در خیابانها زنی را میبینیم. نه سواره و نه پیاده. بعدتر میشنوم که در هرات دو خانم توانستهاند گواهینامه رانندگی بگیرند، اما جرئت راندنِ اتومبیل ندارند، چون بعضی مردان آزارشان میدهند و جلوشان میپیچند.
«رَهش» داستان زندگی زوجی بهنام لیا و علا است که فرزندی با بیماری خاص دارند و از طرفی هم با چالشهای شهرنشینی دستوپنجه نرم میکنند. نویسنده با روایت داستان این خانواده میخواهد توجه مخاطب را به رشد بیرویه و بیقاعده شهرها جلب و از عواقب آن مطلع کند. رضا امیرخانی برای این اثر موفق به دریافت جایزه جلال آل احمد شد.
تا قبل از ظهر ما مینشستیم زیر درخت همسایه و بعدازظهرها همسایهها مینشستند زیر درخت ما. صبحها سایه میافتاد تو خانه آنها و بعدازظهرها سایه میافتاد تو خانه ما. آقای همسایه صبح زود میرفت سر کار و بعدازظهرها چای را با خانمش زیر سایه درخت بید خانه ما مینوشیدند و ما که دیرتر صبحانه میخوردیم، میز را کمی میکشیدیم آن سمت و صبحانه را زیر سایه درخت بید آنها میخوردیم. صبحانه زیر سایه آنها بود و عصرانه زیر سایه ما.
داستان «قیدار» در تهران قدیم جریان دارد و شخصیت اصلی آن مردی ثروتمند و صاحب یک گاراژ بزرگ در تهران است. او نمونه کامل جوانمردی است که همواره دغدغه قشر ضعیف و فقیر جامعه را دارد. نویسنده شخصیت «قیدار» را از پهلوان تختی الهام گرفته است. زمان داستان، روایت روان نویسنده از قشر آسیبپذیر جامعه و شخصیتپردازی یک پهلوان با ارزشهای سنتی این اثر را به یکی از کتابهای معروف رضا امیرخانی تبدیل کرده است.
از تصادف دو ماه گذشته است و آقا از بالاخانه پایین نیامده است. نه اینکه نیامده باشد، آمده است، اما چه آمدنی؟ بیحوصله و دمغ. نگاهی کرده است به دفتر و دستک و کلفتی بارِ میرزا و چند دفتریِ دیگر کرده است و برگشته است بالا. چند ساعتی یک بار فریادی کشیده است که قلیان و چای ببرند.
ارمیا شخصیت اصلی داستان از جانبازان جنگ هشتساله ایران و عراق است. او که برای رسیدن به دختر موردعلاقهاش به آمریکا سفر میکند، با دردسرهای بزرگی مواجه میشود که او را دچار بحران هویتی میکند. در این زمان با یکی از همرزمهایش در جنگ دیدار میکند و فرصتی فراهم میشود تا پاسخی برای سؤالهای بزرگی پیدا کند که ذهنش را درگیر کردهاند. در این اثر بیشتر با عقاید و تفکرات نویسنده آشنا میشویم.
هیچوقت مرخصی از گلویمان پایین نرفت. هربار آمدیم تهران، یک چیزی بهانه شد که برگردیم جبهه. یک بار با نوای کاروان آهنگران، یک بار همراه شو عزیز شجریان، یک بار چار فصل ویوالدی، این آخری، قبل دفاع سراسری، با گل پری جون بیکیفیت تاکسی هم هوایی شدیم و برگشتیم جبهه.
کدامیک از کتابهای معرفیشده را خواندهاید؟ بهنظر شما رضا امیرخانی در کتابهای داستانیاش موفقتر بوده یا در سفرنامههایی که نوشته است؟ شما طرفدار کدام سبک از کتابهای او هستید؟ شما چه رمانی از رضا امیرخانی را پیشنهاد میکنید؟ لطفا نظرات خود درباره این نویسنده معاصر و آثارش را در قسمت ارسال دیدگاه برایمان بنویسید.
پاسخ ها