گمشدن در زندگی احساسی است که شمار زیادی از افراد در دورهای از زندگی خود با آن دستوپنجه نرم میکنند؛ هرچند بیشتر این افراد دربارهاش حرفی نمیزنند. آیا تا حالا دچار این احساس شدهاید؟ مثلا احساس کنید درماندهاید، نمیدانید قدم بعدیتان چیست، از نظر هیجانی بیحسید و فکر میکنید برای هیچچیز انگیزه ندارید؟ خوشبختانه این دوره موقتی است، البته اگر بتوانید با کمی تلاش آن را برطرف کنید. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این مقاله درباره دلایل بروز احساس گمشدن در زندگی، راههای مقابله با آن و بازگشت دوباره به روزهای خوب صحبت کنیم. با ما همراه باشید.
مسائل بسیاری باعث بروز احساس گمشدن در زندگی میشوند، مثلا:
خوشبختانه راهکارهای زیادی وجود دارند که بهکمک آنها میتوانید دوباره خودتان را پیدا کنید. بااینحال بهتر است قبل از آن، با معنای گمشدن در زندگی آشنا شویم.
کارولین فریرا، روانشناس متخصص در زمینه بازسازی روابط عاطفی و مقابله با اعتیاد و تروما، میگوید: «احساس گمشدن بسیار شبیه افسردگی است. اگر در زندگی خود را گم کردهاید، ممکن است احساس کنید که انگیزه ندارید و به سرگرمیهایی که همیشه از آنها لذت میبردید، بیعلاقهاید. حتی ممکن است زندگی برایتان بیمعنی باشد و شاید حس کنید دیگر خودتان را نمیشناسید.»
دانیل کپلر (Danielle Kepler)، مشاور حرفهای بالینی از شیکاگو و متخصص درمان بزرگسالان مبتلا به اضطراب و افسردگی، نیز میگوید: «گمشدن در زندگی ممکن است با این احساس شروع شود که دیگر نمیدانید میخواستید چگونه آدمی باشید. ممکن است احساس کنید این حس گمشدگی قرار است همیشه با شما همراه باشد. حتی ممکن است بهسختی به یاد بیاورید که خودِ قدیمی شما چه شکلی بوده است. احتمالا راهی هم برای خروج از این وضعیت به ذهنتان نمیرسد.»
برخی از نشانههای این احساس عبارتاند از:
حال سؤال اینجاست که چطور میتوانیم از این احساس رهایی یابیم و خودمان را پیدا کنیم؟ ادامه مطلب را بخوانید.
راههای متفاوتی وجود دارند که بهکمک آنها میتوانید از احساس گمشدن در زندگی خلاص شوید. احتمال دارد برخی از آنها برای شما مناسب باشند و برخی دیگر نه. میتوانید با آزمونوخطا بهترین شیوه برای خودتان را پیدا کنید.
قبل از هرچیز باید احساسی را که دارید بپذیرید. انکار هیجانات اغلب بیش از مفیدبودن آسیبزاست. کالین مولن (Colleen Mullen)، رواندرمانگر ازدواج و خانواده، میگوید:
هنگامی که احساس خود درباره گمشدگی را میپذیریم، میتوانیم روی آن تمرکز کنیم. به خودتان یادآوری کنید که ناراحتی، ناامیدی یا درماندگی بخشی طبیعی از احساسات انسانیاند و زمانی اتفاق میافتند که مسیر زندگی ما ناگهان بهسمتی میرود که دلخواه ما نیست.
پس از تصدیق و پذیرش احساسات، میتوانید کارهایی کنید که آرامتان کنند. مثلا میتوانید تمرین تنفس عمیق، مراقبه یا تمرینات یوگا را در برنامه روزانه خود بگنجانید.
سعی کنید با خودتان مهربان باشید. مثلا زمانی که افکاری مانند «نمیتونم باور کنم همچین اتفاقی داره برام میافته» یا «نمیدونم چرا دارم تلاش میکنم» سراغتان میآیند، شاید بهتر باشد به خودتان بگویید «من از پسِش برمیآم» یا «بهم فشار اومده؛ خوبه استراحت کنم».
به خودتان یادآوری کنید که اتفاقات دست شما نیستند، اما واکنش به آنها دست خودتان است و میتوانید آن را مدیریت کنید.
شاید بارها این را شنیده باشید و بهنظرتان مفید نباشد، اما باور کنید معجزه میکند. نوشتن افکار و احساسات منفی را تا حد زیادی از وجودتان تخلیه میکند. حتی احساسات فیزیکی خود را شرح دهید. افکارتان را روی کاغذ بیاورید و هر احساسی را که همان لحظه دارید، بنویسید. هر روز این کار را انجام دهید.
وقتی احساس گمشدگی میکنید، آن فعالیتهایی را که قبلا احساس خوبی به شما میدادند، ادامه دهید. مثلا اگر همیشه قبل از خواب کتاب میخواندید یا فیلم میدیدید، باز هم انجامش دهید. اگر بیرونرفتن با دوست صمیمیتان و صحبتکردن با او به شما احساس خوبی میبخشید، آن را حفظ کنید. حتی اگر سخت است و دیگر از آن لذت نمیبرید، قطعش نکنید. بهمرور زمان دوباره احساس خوبی را که داشتید، به دست خواهید آورد.
اگر تاکنون بر اساس انتظارات دیگران زندگی کردهاید، احتمالا به این دلیل است که درون خود جایی برای ایجاد اعتماد پیدا نکردهاید. وقتی این کار را انجام دهید، میتوانید از فرصتها استفاده کنید و با احساس راحتی بیشتری از منطقه امن خود خارج شوید.
اگر بخواهیم به گذشته نگاه بیندازیم و اشتباهاتی را مرور کنیم که مرتکب شدهایم، هرگز از احساس گمشدن در زندگی رهایی نخواهیم یافت. راهکاری خوب برای اعتمادکردن به خودمان این است که فهرستی بنویسیم از مواردی که پیروزی از آن ما بوده است. کجا موفق بودیم؟ چطور خودمان را نشان دادیم؟ چه دستاوردهایی داشتیم؟ یادآوری این موارد میتواند به ما انگیزه دهد و کمکم آن احساس گمشدن در زندگی از بین میرود.
یکی از مهمترین کارهایی که باید برای پیداکردن خودتان بعد از احساس گمشدن در زندگی انجام دهید، یادآوری ارزشهایی است که در زندگی دارید. چه چیزهایی برایتان مهم است؟ پیرو چه ارزشهایی هستید؟ چند تا از ارزشهایی را که همیشه برایتان مهم بودهاند انتخاب کنید، سپس کارهایی را انجام دهید که با آنها مطابقت دارند. مثلا اگر کمک به همنوع ارزش شماست، در سازمان خیریه محلی کارهای داوطلبانه انجام دهید. اگر دغدغه محیطزیست دارید، فعالیتهای داوطلبانهای مانند کاشتن نهال یا پاکسازی ساحل و طبیعت را در برنامه خود قرار دهید.
از افرادی که آنها را به دلایل خاصی تحسین میکنید، الگو بگیرید. کپلر پیشنهاد میکند به مربی، همکار یا دوستی که میشناسید و ویژگی ارزشمندی دارد که برایتان مهم است فکر و سعی کنید آن ارزش را در خودتان تقویت کنید. اغلب شناسایی ارزشها در افراد دیگر تا حدی آسانتر است.
مثلا اگر همکارتان مهربان و صمیمی است و توانایی خاصی برای ابراز وجود دارد، چنانچه این ویژگیها برایتان مهم است، تلاش کنید آنها را در خودتان تقویت کنید.
گاهی اوقات سخنرانیهای انگیزشی، حتی اگر آنها را قبول ندارید، فقط بهخاطر کلمات مثبتشان در قلب شما نفوذ میکنند. بنابراین یک سخنرانی انگیزشی تماشا کنید یا در رویدادهای مربوط به شغل خود شرکت کنید. بهکمک این رویدادها میتوانید چیزهایی را که به آنها علاقه دارید راحتتر به یاد بیاورید. میتوانید با افراد همفکر خودتان ارتباط برقرار کنید. ممکن است صرفا جوّ الهامبخش چنین رویدادهایی و انرژی خاصی که در چنین فضاهایی وجود دارد، برای بازگرداندن شما کافی باشد.
جملات تأکیدی مثبت را با صدای بلند به خود بگویید. این کار ممکن است سبب افزایش اعتمادبهنفس و احساس ارزشمندی شما شود. هر روز با صدای بلند آنها را به خودتان بگویید.
مراجعه به رواندرمانگر و پیوستن به گروههای حمایتی اقداماتی مفیدند، اما خودیاری با منابع مناسب هم روش خوبی است. مثلا اگر احساس غم و اندوه میکنید، کتابها و منابعی را در این زمینه بیابید که به شما کمک کنند.
آلیسا مانکائو، درمانگر، میگوید: «ما در جامعهای زندگی میکنیم که مدام به ما میگویند کی هستیم و چگونه باید رفتار کنیم. اگر میخواهید خودتان را پیدا کنید، باید این نظرات را فیلتر کنید و تلاش کنید با آنچه دوست دارید باشید مهربانانه رفتار کنید، نه آن چیزی که دیگران میخواهند باشید.»
توجه به این نکته مهم است که این کار ناگهانی و بهیکباره صورت نمیگیرد. همانطور که رشد میکنید، تغییراتی در شما رخ میدهند و باعث میشود درباره خودتان چیزهای جدیدی کشف کنید.
وقتی همیشه بر این تمرکز دارید که دیگران را در اولویت قرار دهید، خودتان را فراموش میکنید. ابتدا به نیازهای خودتان بیندیشید. زمان و انرژی خود را بر اولویتهای خود متمرکز کنید و از حواسپرتیهای بیرونی دور بمانید. اگر کسانی هستند که بیش از حد به آنها توجه میکنید، بدون هیچ دلیلی کارهایی را که برایشان انجام میدهید کمتر کنید و ببینید چه اتفاقی میافتد. احتمالا آنها بدون آنکه متوجه شوند، همچنان بابت محبتهای شما (حتی با اینکه کمتر شدهاند) قدردانتان خواهند بود.
خودشناسی یا هنر یافتن خود اصلی حیاتی در رشد روانی و معنوی است. وقتی حس گمشدن در زندگی را برطرف کنید، رضایت شمال از زندگی بیشتر میشود. خواستهها، نیازها، تمایلات و شادیهای زندگی به شما برمیگردد و با همان ارزشهایی که برایتان مهماند، زندگی خواهید کرد.
بسیاری از ما گاهی اوقات سعی میکنیم آنطور باشیم که دیگران دوست دارند. این شیوه زندگی شاید به افزایش استرس و اضطراب منجر شود، زیرا مجبوریم مدام برای خوشایند دیگران خودمان را تغییر دهیم. نیازها و نظرات دیگران درباره ما همیشه در حال تغییر است. آیا سازگارشدن با هریک از این افراد، صرفا بهخاطر خوشایند آنها، ما را خسته و فرسوده نخواهد کرد؟ بنابراین تنها راه این است که خودمان را پیدا کنیم و در اولویت قرار دهیم.
هنگامی که قصد دارید بعد از احساس گمشدن در زندگی خودتان را پیدا کنید، ممکن است با چالشهایی روبهرو شوید. مثلا ممکن است وقتی خودتان را تغییر دادید، اعضای خانواده، دوستان یا همکاران شما از فرد جدیدی که به آن تبدیل شدهاید خوششان نیاید و با شما مشکل پیدا کنند. حتی ممکن است متوجه شوید اطرافیانتان فقط در لحظات خوشی با شما هستند و حوصله نالههایتان را ندارند. بهمرور زمان، روابط یکطرفه را شناسایی میکنید و متوجه میشوید چه کسی از ته قلبش به شما علاقه دارد.
مشکل دیگر بلاتکلیفی است که اغلب وقتی پای ماجراهای جدید یا شروع فصل جدیدی از زندگی به میان میآید، برایمان اتفاق میافتد. دلیلش این است که همه ما عادت داریم در منطقه امن خود باقی بمانیم؛ جایی که با آن آشنایی داریم و میترسیم از آن خارج شویم. بنابراین در مسیر ازبینبردن احساس گمشدن در زندگی، بلاتکلیف میمانیم. نگران نباشید؛ گاهی باید از منطقه امن خود خارج شویم و با چیزهای ناآشنا دستوپنجه نرم کنیم. در غیر این صورت هرگز خودمان را پیدا نخواهیم کرد.
در این مقاله، درباره احساس گمشدن در زندگی صحبت کردیم. دیدیم که احساس گمشدن ممکن است ما را بهسمت چیزی هدایت کند که واقعا برایمان مهم است. شاید هم ما را به لذتبردن از تجربیات جدید ترغیب کند. وقتی شغلمان را از دست میدهیم، رابطهای عاطفی را ناباورانه به پایان میرسانیم یا مجبور میشویم تصمیماتی سرنوشتساز بگیریم، احتمال دارد احساس کنیم در زندگی گم شدهایم. راهحلهایی که برای برطرفکردن این احساس ناخوشایند ارائه کردیم، معمولا کارسازند. واقعیت این است که احساس گمشدن خیلی هم بد نیست، زیرا میتوان آن را گامی بزرگ برای ایجاد زندگیای رضایتبخشتر و اولین قدم برای برقراری ارتباط با خودتان در نظر گرفت.
آیا تاکنون برایتان پیش آمده است که احساس کنید در زندگی گم شدهاید؟ آیا بهبود یافتید و توانستید دوباره خودتان را پیدا کنید یا هنوز با آن درگیرید؟ لطفا تجربیات خود در این مسیر را با ما به اشتراک بگذارید.
پاسخ ها